داستان The Girl Who Drank the Moon با گفتگوی یک زوج بی نام با پسرشان در مورد جادوگری که در عمق جنگل زندگی می‌کند آغاز می‌شود. آن‌ها معتقدند که جادوگر واقعی است، اگرچه هرگز او را ندیده‌اند. سال‌ها قبل، جادوگر باعث شد که آتشفشان نزدیک به روستایشان فوران کند و خسارات زیادی بر جای بگذارد.

اکنون این جادوگر می‌خواهد که هر سال ساکنان روستا کودکی را به عنوان قربانی برای او در جنگل جا بگذارند و فردا روز این مراسم است. این زوج قبلا یکی از دخترانشان را در این مراسم از دست داده‌ است.

روز مراسم، زیرین، پیرمرد سالخورده و رئیس شورای پیرمردهای حاکم روستا، در حال تماشای خود در آینه است. زیرین بسیار پولدار، قدرتمند و خودخواه است و علاقه‌مند به مشارکت در مراسم و نشان دادن اقتدار خود می باشد. بجز پیرمردها، بقیه ی ساکنان روستا فقیر هستند. روز مراسم باید یک رویداد عالی باشد که زیرین از آن لذت ببرد، اما امسال همه چیز به هم می‌خورد. مادر کودکی که باید قربانی شود، نمی‌خواهد فرزندش را تحویل دهد و با پیرمردها مقابله می‌کند.

پس از تلاش‌های فراوان، پیرمردها کودک را از دست مادرش می‌گیرند و در جنگل می‌گذارند، بدون اینکه بدانند که آن‌جا جای درست است یا نه. آنتین، برادرزاده ی زیرین، که تحت تأثیر ناراحتی کودک قبل از جدایی از مادرش قرار گرفته بود، پیشنهاد می‌دهد که آن‌ها باید منتظر جادوگر باشند. اما زیرین و سایر پیرمردها باور ندارند که جادوگر وجود دارد و فکر می‌کنند کودک به زودی توسط حیوانات خورده خواهد شد.

اما در حقیقت، یک جادوگر در جنگل سکونت دارد، کسی که هیچ علاقه‌ای به قربانی‌ کردن کودکان ندارد. نام جادوگر زان می باشد که همه ی کودکان را که در روز مراسم در جنگل گذاشته می‌شوند، نجات می‌دهد، اگرچه نمی‌داند که چرا آن‌ها را در آن‌جا می‌گذارند. امسال، کودکی که زان پیدا می‌کند، یک نشان ماه به شکل هلال روی پیشانی دارد، که نشانه ی جادو است. وقتی زان به اشتباه او را با نور ماه، به جای نور ستاره که معمولا برای تغذیه ی کودکان استفاده می‌کند، غذا می‌دهد، جادوی کودک بیشتر می‌شود.

زان معمولا برای کودکانی که نجات می‌دهد، یک خانواده در شهرهای دور پیدا می‌کند اما تصمیم می‌گیرد این کودک را در کنار خودش نگه دارد و نام لونا را روی او بگذارد. لونا با زان، گلرک، هیولای باتلاق و فیرین، اژدهایی که اندازه ی یک کبوتر است بزرگ می‌شود. وقتی لونا پنج ساله می‌شود، زان متوجه می‌شود که قدرت‌های جادویی لونا به شدت رشد کرده است و نه خود لونا و نه زان قادر به کنترل آن هستند.